خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
|
|
دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن
|
نمیگردانی از من راه اگر سیل ملامت را
|
|
کف خاک مرا پیشانی صحرا کرامت کن
|
دل مینای می را میکند جام نگون خالی
|
|
دل پر خون چو دادی، چشم خونپالا کرامت کن
|
درین وحشت سرا تا کی اسیر آب وگل باشم؟
|
|
مرا راهی به سوی عالم بالا کرامت کن
|
به گرداب بلا انداختی چون کشتی ما را
|
|
لبی خشک از شکایت چون لب دریا کرامت کن
|
حضور گلشن جنت به زاهد باد ارزانی
|
|
مرا یک گل زمین از ساحت دلها کرامت کن
|
بهار طبع صائب، فکر جوش تازهای دارد
|
|
نسیم گلستانش را دم عیسی کرامت کن
|