چشم امید به مژگانتر خود داریم | روی خود تازه به آب گهر خود داریم | |
به گل ابر بهاران نبود دهقان را | این امیدی که به دامانتر خود داریم | |
چیست فردوس که در دیدهی ما جلوه کند؟ | ما گمانها به غرور نظر خود داریم! | |
گوشهی دامن خالی است، که چشمش مرساد! | آنچه از توشهی ره بر کمر خود داریم | |
خشک گردید و نشد طفلی ازو شیرین کام | خجلت از نخل دل بی ثمر خود داریم | |
زانهمه قصر که کردیم بنا، قسمت ما | خشت خامی است که در زیر سر خود داریم | |
شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست | چه خبر ما ز دل نوسفر خود داریم |