خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم

خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایه‌ی مرغان هوا در سفر خاک آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیده‌ی ما خار شکستند خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم