ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم | گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم | |
قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک | چون کعبه دل به چشمهی زمزم گذاشتیم | |
مردم به یادگار اثرها گذاشتند | ما دست رد به سینهی عالم گذاشتیم | |
چیزی به روی هم ننهادیم در جهان | جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم | |
دادند اگر عنان دو عالم به دست ما | از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم | |
بیحاصلی نگر که حضور بهشت را | از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم | |
صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست | بیهوده پا به حلقهی ماتم گذاشتیم |