ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
|
|
در کاسه سرنگونی، همچشم با حبابیم
|
با محتسب به جنگیم، از زاهدان به تنگیم
|
|
با شیشهایم یکدل، یکرنگ با شرابیم
|
آنجاکه میکشانند، چون ابر تر زبانیم
|
|
آنجاکه زاهدانند، لب خشک چون سرابیم
|
در گوش عشقبازان، چون مژدهی وصالیم
|
|
در چشم میپرستان، چون قطرهی شرابیم
|
با خاص و عام یکرنگ، از مشرب رساییم
|
|
بر خار و گل سمن ریز، چون نور ماهتابیم
|
آنجاکه گل شکفته است، شبنم طراز اشکیم
|
|
آنجاکه خار خشک است، چشم تر سحابیم
|
چون می به مجلس آید، از ما ادب مجویید
|
|
تا نیست دختر زر، در پردهی حجابیم
|
در پلهی نظرها، هرگز گران نگردیم
|
|
ما در سواد عالم، چون شعر انتخابیم
|