جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
|
|
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
|
سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم
|
|
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
|
اگرچه سست بود عهد نیکوان اما
|
|
به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم
|
دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم
|
|
ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم
|
زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
|
|
جز اینکه بار جفایت به دوش خویش کشیدم
|
تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم
|
|
از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم
|
کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل
|
|
چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم
|
ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم
|
|
ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم
|
ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید
|
|
سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
|