محیط مروت که جوید نقاب

فروزان ز می ساقی مهرچهر به گردش در آورده جام شراب
نوازنده ناهید رقصان به کف دف و بربط و چنگ و عود و رباب
ستاده سطرلاب در دست پیر همی جست طالع پی فتح باب
مه آمیخت در جام شیر و شکر بیاراست زان سفره‌ی ماهتاب
معنبر سحاب و معطر شمال از آن گل فرو ریخت وز آن گلاب
پریزادگان در هوا از نشاط رسن باز با ریسمان شهاب
به عشرت همه روز پیر و جوان به عیش و طرب روز و شب شیخ و شاب
رخ دوستان لعلی از ناب می دل دشمنانشان بر آتش کباب
زمین مانده از آسمان در شگفت نعم ان هذالشیی عجاب
همیشه بود تا به بزم جهان زمین را درنگ و فلک را شتاب
شتابد به بزمش سرور و در آن درنگ آورد تا به یوم‌الحساب
به کام دل دوستان جاودان بماناد و باد این دعا مستجاب
غرض آن دو فرخنده اختر شدند چو از وصل هم خرم و کامیاب
پی سال تاریخ هاتف ز شوق رقم زد: به مه شد قرین آفتاب