خان جم کوکبه عبدالرزاق
|
|
که کند دیدن او جان تازه
|
آن که رخسار و جمالش دایم
|
|
هست چون گل به گلستان تازه
|
آن که ز ابر کرمش کشت امید
|
|
هست چون سبزه ز باران تازه
|
آن که با جود کفش هر روزه
|
|
عهد نو سازد و پیمان تازه
|
شهر کاشان را از همت او
|
|
شد پس از زلزله بنیان تازه
|
گشت از مسجد و بازار و حصار
|
|
همهی ابنیهی آن تازه
|
پایهها راست شد ارکان محکم
|
|
گنبدش نوشد و ایوان تازه
|
زان بناهای مجدد گردید
|
|
مسجد جامع ویران تازه
|
منهدم بود چنان کش گفتی
|
|
نتوان کرد به عمران تازه
|
همتش گشت چون آنجا معمار
|
|
سقفها نوشد و جدران تازه
|
شد چنان تازه که در هفت اقلیم
|
|
مسجدی نیست بدینسان تازه
|
از طواف حرم محترمش
|
|
ممنان را شود ایمان تازه
|
در وی افواج ملایک آیند
|
|
هر دم از گنبد گردان تازه
|
بهر تاریخ خرد با هاتف
|
|
گفت شد مسجد کاشان تازه
|