ترجیع بند

چاکران ایستاده صف در صف باده خوران نشسته دوش بدوش
پیر در صدر و می‌کشان گردش پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش
سینه بی‌کینه و درون صافی دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی چشم حق‌بین و گوش راز نیوش
سخن این به آن هنیالک پاسخ آن به این که بادت نوش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر آرزوی دو کون در آغوش
به ادب پیش رفتم و گفتم: ای تو را دل قرارگاه سروش
عاشقم دردمند و حاجتمند درد من بنگر و به درمان کوش
پیر خندان به طنز با من گفت: ای تو را پیر عقل حلقه به گوش
تو کجا ما کجا که از شرمت دختر رز نشسته برقع‌پوش
گفتمش سوخت جانم، آبی ده و آتش من فرونشان از جوش
دوش می‌سوختم از این آتش آه اگر امشبم بود چون دوش
گفت خندان که هین پیاله بگیر ستدم گفت هان زیاده منوش
جرعه‌ای درکشیدم و گشتم فارغ از رنج عقل و محنت هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت این حدیثم سروش گفت به گوش
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الاهو

چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد گردش دور آسمان بینی