از تو ای دوست نگسلم پیوند
|
|
ور به تیغم برند بند از بند
|
الحق ارزان بود ز ما صد جان
|
|
وز دهان تو نیم شکرخند
|
ای پدر پند کم ده از عشقم
|
|
که نخواهد شد اهل این فرزند
|
پند آنان دهند خلق ای کاش
|
|
که ز عشق تو میدهندم پند
|
من ره کوی عافیت دانم
|
|
چه کنم کاوفتادهام به کمند
|
در کلیسا به دلبری ترسا
|
|
گفتم: ای جان به دام تو در بند
|
ای که دارد به تار زنارت
|
|
هر سر موی من جدا پیوند
|
ره به وحدت نیافتن تا کی
|
|
ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
|
نام حق یگانه چون شاید
|
|
که اب و ابن و روح قدس نهند؟
|
لب شیرین گشود و با من گفت
|
|
وز شکرخند ریخت از لب قند
|
که گر از سر وحدت آگاهی
|
|
تهمت کافری به ما مپسند
|
در سه آیینه شاهد ازلی
|
|
پرتو از روی تابناک افگند
|
سه نگردد بریشم ار او را
|
|
پرنیان خوانی و حریر و پرند
|
ما در این گفتگو که از یک سو
|
|
شد ز ناقوس این ترانه بلند
|
که یکی هست و هیچ نیست جز او
|
|
وحده لااله الاهو
|