صد ره از غصه من شوم بیمار | تا یکیشان رهد ز بیماری | |
چون شفا یافت به که باز او را | چشم پوشی و مرده انگاری | |
که گمان داشت کز تنزل دهر | کار عیسی رسد به بیطاری | |
هم ز بیطارش نباشد سود | جز پهین خران پرواری | |
تا زند خنده برق نیسانی | تا کند گریه ابر آزاری | |
دوستانت به خنده و شادی | دشمنانت به گریه و زاری |