ناگهم آمد فرا پیری فرخلقا
|
|
خاک رهش عقل را آمده کحل بصر
|
پیر نه بدر دجی بدر نه شمس ضحی
|
|
شمس نه نور خدا چون خضر اندر خضر
|
عقل نخست از کمال صبح دوم از جمال
|
|
عرش برین از جلال چرخ کهن از کبر
|
گفت که ای وز کجا؟ گفتم از اهل وفا
|
|
گفت چه داری بیار گفتمش اینک هنر
|
خندهزنان گفت خیز و یحک از اینجا گریز
|
|
هی منشین الفرار گفتمش اینالمفر
|
گفت روان میشتاب تا در دولت جناب
|
|
گفتمش آنجا کجاست گفت زهی بیخبر
|
درگه شاه زمان سده فخر جهان
|
|
صفدر عالی تبار سرور والاگهر
|
وارث دیهیم و گاه دولت و دین را پناه
|
|
شاه ملایک سپاه خسرو انجم حشر
|
جامع فضل و کرم صاحب سیف و قلم
|
|
زینت تیغ و علم زیب کلاه و کمر
|
مهر مکارم شعاع، ماه مناقب فروغ
|
|
بحر معالی گهر ابر لالی مطر
|
خسرو بهمن حسام بهمن رستم غلام
|
|
رستم کسری شکوه کسری جمشید فر
|
آید ازو چون میان قصهی تیغ و سنان
|
|
نامهی رستم مخوان نام تهمتن مبر
|
ای ز تو خرم جهان چون ز صبا گلستان
|
|
ای به تو گیتی جوان چون شجر از برگ و بر
|
روضهی اجلال را قد تو سرکش نهال
|
|
دوحهی اقبال را روی تو شیرین ثمر
|
پایهی گاه تو را دوش فلک تکیه گاه
|
|
جامهی جاه تو را اطلس چرخ آستر
|
با کف زور آورت کوه گران سنگ، کاه
|
|
با دل در پرورت بحر جهان یک شمر
|
روز کمان کز کمین خیزد گردون به کین
|
|
وز دل آهن شرار شعله کشد بی حجر
|
هم ز خروش و فغان پاره شود گوش چرخ
|
|
هم ز غبار و دخان تیره شود چشم خور
|
فتنه ز یکسو زند صیحه که جانها مباح
|
|
چرخ ز یکسو کشد نعره که خونها هدر
|
تیغزن خاوری رخش فلک زیر ران
|
|
گم کند از بیم جان جادهی باختر
|