زهی مقصود اصلی از وجود آدم و حوا

به ادنی پایه‌ی مدح و ثنایت کی رسد گرچه به رتبت بگذرد نثر از ثریا شعر از شعرا
چه خیزد از من و از مدح من ای خالق گیتی به مدح تو فراز عرش و کرسی از ازل گویا
کلام الله مدیح توست و جبریل امین رافع پیمبر راوی و مداح ذاتت خالق یکتا
بود مقصود من ز این یک دو بیت اظهار این مطلب که داند دوست با دشمن چه در دنیا چه در عقبی
تو و اولاد امجاد کرام توست هاتف را امام و پیشوا و مقتدار و شافع و مولا
شها من بنده کامروزم به پایان رفته از عصیان خدا داند که امیدم به مهر توست در فردا
پی بازار فردای قیامت جز ولای تو متاعی نیست در دستم منم آن روز و این کالا
نپندارم که فردای قیامت تیره‌گون گردد محبان تو را از دود آتش غره‌ی غرا
قسیم دوزخ و جنت تویی در عرصه‌ی محشر غلامان تو را اندیشه‌ی دوزخ بود حاشا
الا پیوسته تا احباب را از شوق می‌گردد ز دیدار رخ احباب روشن دیده‌ی بینا
محبان تو را روشن ز رویت دیده‌ی حق بین حسودان تو را بی‌بهره زان رخ دیده‌ی اعمی