بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز | در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز | |
روزم سیه است از غم هجران بود آیا | چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز | |
در بادیهی عشق و ره شوق رساند | آزار به هر پا سر خاری نه و هرگز | |
گردون ستمگر کند این کار که باشد؟ | یاری به مراد دل یاری نه و هرگز | |
در خاطر هاتف همهی عمر گذشته است | جز عشق تو اندیشهی کاری نه و هرگز |