مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
|
|
به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب
|
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا
|
|
نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
|
ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا
|
|
بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب
|
شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی
|
|
کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب
|
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما
|
|
به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب
|
چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد
|
|
گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا امشب
|
ندارم طاقت هجران چو شبهای دگر هاتف
|
|
چه یار از من شود دور و چه جان از تن جدا امشب
|