ناقهی آن محمل نشین چون راند از منزل مرا | جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا | |
ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب میشوی | شمع بزم غیر و میخواهی در آن محفل مرا | |
بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت | کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا | |
بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم | جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا | |
خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق | غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا | |
چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی | مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا |