نیست کاری به آنم و اینم | صنع پروردگار میبینم | |
حیرتم غالب است و دل واله | نیست پروای عقل، یا دینم | |
سخنی کز تو بشنود گوشم | خوشتر آید ز جان شیرینم | |
در جهان، گر دل از تو بردارم | خود که بینم؟ که بر تو بگزینم؟ | |
کرمی کن، گرم نخواهی کشت | هم بدان ساعدان سیمینم | |
در جهان غیر عشق نپرستم | عشقبازی است رسم و آیینم | |
با عراقی، که عاجز غم توست | خردهگیری مکن، که مسکینم |