حکایت

چون که عاشق پیام دوست شنید امر او را به جان و دل بگزید
شد به کوهی که او اشارت کرد چار دیوارکی عمارت کرد
وندر آنجا، چنان که دختر گفت از عبادت نیارمید و نخفت