جنت قرب جای ایشان است | نور رضوان صفای ایشان است | |
جان من در هوای ایشان است | تن من خاک پای ایشان است | |
عقل کل هست گنگ و لایعقل | هر کجا ماجرای ایشان است | |
آفتابی، که عرش ذرهی اوست | مطلعش بر سمای ایشان است | |
به ازل، چون قبول یافتهاند | ابد اندر بقای ایشان است | |
همه در عشق خود فنا طلبند | که بقا در فنای ایشان است | |
حلم و ترک و حیا نشانهیشان | علم و تقوی لوای ایشان است | |
از جناب خدای در دو جهان | این مراتب برای ایشان است | |
این مراتب به ذات ایشان نیست | کین کرم از خدای ایشان است | |
هرچه اندر جهان عراقی یافت | اثری از عطای ایشان است |