ای ز روی تو آفتاب خجل | وز لبت آب زندگی حاصل | |
عاشقان را خیال عارض تو | در شب تیره نور دیده و دل | |
زانکه روی تو را ز غایت لطف | برگ گل شرمسار و لاله خجل | |
ز آرزوی قد تو سرو سهی | خشک بر جای مانده پا در گل | |
ای لبت را اسیر آب حیات | وی رخت را غلام شمع چگل | |
از برای کمند گیسویت | رشتهی جان عاشقان مگسل | |
رمقی بود باقی از جانم | که تو ناگه بدو شدی واصل | |
وای اگر خاطرت به جانب ما | لحظهای دیرتر شدی مایل | |
اتفاقی عجب: عراقی و وصل! | زانکه آشفته گم کند منزل |