بس لطیفی و نیک زیبایی | حوری و از بهشت میآیی | |
آدمی را چنین نباشد نور | ملکی؟ یا پری؟ بتی؟ یا حور؟ | |
تا جهان است، مثل تو قمری | در نیامد به دلبری ز دری | |
چه ملک پیکری! بنام ایزد | کفریدت ز روح تام ایزد | |
ماه رویی و آفتاب جبین | آدمیزاده کسی ندید چنین | |
لب لعلش، کزو زنم لبیک | کرد اشارت که: «السلام علیک» | |
گفتمش: صد دلت فدای سلام | «و علیک السلام و الاکرام» | |
از شراب غرور خوبی مست | موزه بر کند و ساعتی بنشست | |
سوی اشعار گفته مینگرید | این غزل بر ورق نوشته بدید: |