ای صبا جلوه ده گلستان را
|
|
با نوا کن هزاردستان را
|
بر کن از خواب چشم نرگس را
|
|
تا نظاره کند گلستان را
|
دامن غنچه را پر از زر کن
|
|
تا دهد بلبل خوشالحان را
|
گل خوی کرده را کنی گر یاد
|
|
کند ایثار بر تو مرجان را
|
ژاله از روی لاله دور مکن
|
|
تا نسوزد ز شعله بستان را
|
مفشان شبنم از سر سبزه
|
|
به خضر بخش آب حیوان را
|
تا معطر شود همه آفاق
|
|
بگشائید زلف جانان را
|
بهر تشویش خاطر ما را
|
|
برفشان طرهی پریشان را
|
سر زلف بتان به رقص درآر
|
|
تا فشانیم بر سرت جان را
|
برقع از روی نیکویان به ربای
|
|
تا ببینم ماه تابان را
|
ور تماشای خلد خواهی کرد
|
|
بطلب راه کوی جانان را
|
بگذر از روضه قصد جامع کن
|
|
تا ببینی ریاض رضوان را
|
نرمکی طره از رخش وا کن
|
|
بنگر آن آفتاب تابان را
|
حسن رخسار یار را بنگر
|
|
گر به صورت ندیدهای جان را
|
مجلس وعظ واعظ اسلام
|
|
حل کن مشکلات قرآن را
|
اوست اوحد حمید احمد خلق
|
|
کز جلالش نمود برهان را
|
پیش تو ای صبا، چه گویم مدح
|
|
گر توانی ادا کنی آن را
|
برسان از کرم زمین بوسم
|
|
ور توانی بگوی ایشان را
|
خدمت ما بدو رسان و بگو
|
|
کای فراموش کرده یاران را
|
ای ربوده ز من دل و جان را
|
|
وی به تاراج داده ایمان را
|