آمد به درت امیدواری | کو را بجز از تو نیست یاری | |
محنتزدهای، نیازمندی | خجلتزدهای، گناهکاری | |
از گفتهی خود سیاهرویی | وز کردهی خویش شرمساری | |
از یار جدا فتاده عمری | وز دوست بمانده روزگاری | |
بوده به درت چنان عزیزی | دور از تو چنین بمانده خواری | |
خرسند ز خاک درگه تو | بیچاره به بوی یا غباری | |
شاید ز در تو باز گردد؟ | نومید، چنین امیدواری | |
زیبد که شود به کام دشمن | از دوستی تو دوستداری؟ | |
بخشای ز لطف بر عراقی | کو ماند کنون و زینهاری |