خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
|
|
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
|
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
|
|
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
|
سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی
|
|
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
|
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
|
|
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
|
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
|
|
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
|
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
|
|
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
|
من گدا هوس سروقامتی دارم
|
|
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
|
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
|
|
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
|
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
|
|
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
|
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
|
|
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
|
بیار باده و اول به دست حافظ ده
|
|
به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرود
|