ز دلتنگی به جانم با که گویم؟

ز دلتنگی به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟
ز تنهایی ملولم، چند نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟
به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟
ز غصه صدهزاران قصه دارم ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟
چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟
فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟
به کام دوستان بودم، کنون باز به کام دشمنانم، با که گویم؟
مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟
همه بیداد بر من از عراقی است ز بودش در فغانم، با که گویم؟