چون تو کردی حدیث عشق آغاز

چون تو کردی حدیث عشق آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟
من ز عشق تو پرده بدریده تو نشسته درون پرده به ناز
تو ز من فارغ و من از غم تو کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز
من چو حلقه بمانده بر در تو کرده‌ای در به روی بنده فراز
آمدم با دلی و صد زاری بر در لطف تو، ز راه نیاز
من از آن توام، قبولم کن از ره لطف یکدمم بنواز
آمدم بر درت به امیدی ناامیدم ز در مگردان باز