دل، دولت خرمی ندارد | جان، راحت بیغمی ندارد | |
دردا! که درون آدمی زاد | آسایش و خرمی ندارد | |
از راحتهای این جهانی | جز غم دل آدمی ندارد | |
ای مرگ، بیا و مردمی کن | این غم سر مردمی ندارد | |
وی غم، بنشین، که شادمانی | با ما سر همدمی ندارد | |
وی جان، ز سرای تن برون شو | کین جای تو محکمی ندارد | |
منشین همه وقت با عراقی | کاهلیت محرمی ندارد |