حسن هر جا که در جهان برود
|
|
عشق در پی چو بیدلان برود
|
حسن هر جا به دلستانی رفت
|
|
عشق بر کف نهاده جان برود
|
حسن لیلی صفت چو حکمی کرد
|
|
عشق مجنون سلب بر آن برود
|
در پی حسن دلربا هر روز
|
|
عشق بیبال جان فشان برود
|
گر تو شرح کتاب حسن کنی
|
|
مهر و مه چون ورق در آن برود
|
هر چه در مکتب خبر علم است
|
|
جمله بر تختهی عیان برود
|
نقطهی عشق اگر پذیرد بسط
|
|
بت به مسجد فغان کنان برود
|
عشق خورشید و بود ما سایه است
|
|
هر کجا این بیاید آن برود
|
سر عشقم چو بر زبان آمد
|
|
گر بگویم مرا زبان برود
|
رهنورد بیان چو سربکشد
|
|
ترسم از دست من عنان برود
|
به سخن گفتم از دل تنگم
|
|
انده حسن دلستان برود
|
بر من این داغ از آتش عشق است
|
|
که به آب از من این نشان برود
|
دل که فرمانش بر جهان برود
|
|
کرد حکمی که جان بر آن برود
|
گرد میدان انفس و آفاق
|
|
همچو گویی به سر دوان برود
|
از نشانهای او دل است آگاه
|
|
هر کجا دل دهد نشان برود ...
|