برون زین جهان یک جهانی خوش است
|
|
که این خار و آن گلستانی خوش است
|
درین خار گل نی و ما اندرو
|
|
چو بلبل که در بوستانی خوش است
|
سوی کوی جانان و جانهای پاک
|
|
اگر میروی کاروانی خوش است
|
تو در شهر تن ماندهای تنگ دل
|
|
ز دروازه بیرون جهانی خوش است
|
ز خودبگذری، بی خودی دولتیست
|
|
مکان طی کنی، لا مکانی خوش است
|
همایان ارواح عشاق را
|
|
برون زین قفس آشیانی خوش است
|
تو چون گوشت بر استخوانی درو
|
|
که این بقعه را آب و نانی خوش است
|
ز چربی دنیا بشو دست آز
|
|
سگ است آن که با استخوانی خوش است
|
اگرچه تو هستی درین خاکدان
|
|
چو ماهی که در آبدانی خوش است،
|
کم از کژدم کور و مار کری
|
|
گرت عیش در خاکدانی خوش است
|
مگو اندرین خیمهی بیستون
|
|
که در خرگهی ترکمانی خوش است
|
هم از نیش زنبور شد تلخ کام
|
|
گر از شهد کس را دهانی خوش است
|
به عمری که مرگ است اندر قفاش
|
|
نگویم که وقت فلانی خوش است
|
توان گفت، اگر بهر آویختن
|
|
دل دزد بر نردبانی خوش است
|
برو رخت در خانهی فقر نه
|
|
که این خانه دار الامانی خوش است
|
که مرد مجرد بود بر زمین
|
|
چو عیسی که بر آسمانی خوش است
|
به هر صورتی دل مده زینهار
|
|
مگو مرمرا دلستانی خوش است
|
به خوش صورتان دل سپردن خطاست
|
|
دل آنجا گرو کن که جانی خوش است
|
الهی تو از شوق خود سیف را
|
|
دلی خوش بده کش زبانی خوش است
|