به رنگ خود نیم زان رو وز آن مو
|
|
که گل را رنگ بخشد مشک را بو
|
دو چشمم خیره شد دروی ندانم
|
|
نگارستان فردوس است یا رو
|
ندارد هیچ خوبی فر آن ماه
|
|
ندارد پر طاوسان پرستو
|
دهان چون پسته و پسته پر از قند
|
|
لبان چون شکر و شکر سخنگو
|
عجب گر ملک روم و چین نگیرد
|
|
نگار ترک رو با خال هندو
|
ز من چون شیر از آتش میگریزد
|
|
بلی از سگ گریزان باشد آهو
|
نهاده دام اندر حلقهی زلف
|
|
فگنده تاب در زنجیر گیسو
|
ایا چون ساحری کار تو مشکل
|
|
ایا چون سامری چشم تو جادو
|
اگر در گلشن آیی، سرو آزاد
|
|
زند در پیش بالای تو زانو
|
کسی را وصل تو گردد میسر
|
|
که جان بر کف بود زر در ترازو
|
اگرچه آسمانش پشت باشد
|
|
نیارد با تو زد خورشید پهلو
|
کسی کو پیش گیرد کار عشقت
|
|
نهد کار دو عالم را به یک سو
|
جفای تو وفا باشد ازیرا
|
|
ز نیکو هرچه آید هست نیکو
|
از آن ساعت که تیر غمزه خوردم
|
|
من از دست کمانداران ابرو،
|
هماندم سیف فرغانی بدانست
|
|
که جرم عاشقان جرمی است معفو
|