دارنده چو ترکیب طبایع آراست | از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست | |
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود | ورنیک نیامد این صور عیب کراست |
□
در پرده اسرار کسی را ره نیست | زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست | |
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست | می خور که چنین فسانهها کوته نیست |
□
در خواب بدم مرا خردمندی گفت | کز خواب کسی را گل شادی نشکفت | |
کاری چکنی که با اجل باشد جفت | می خور که بزیر خاک میباید خفت |
□
در دایرهای که آمد و رفتن ماست | او را نه بدایت نه نهایت پیداست | |
کس می نزند دمی در این معنی راست | کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست |
□
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت | یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت | |
هرچند بنزد عامه این باشد زشت | سگ به زمن ار برم دگر نام بهشت |
□
دریاب که از روح جدا خواهی رفت | در پرده اسرار فنا خواهی رفت | |
می نوش ندانی از کجا آمدهای | خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت |
□
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست | دریاب که هفته دگر خاک شدهست | |
می نوش و گلی بچین که تا درنگری | گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست |
□
عمریست مرا تیره و کاریست نه راست | محنت همه افزوده و راحت کم و کاست | |
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست | ما را ز کس دگر نمیباید خواست |
□
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت | با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت | |
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح | آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت |
□
گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است | ور بر تن تو عمر لباسی چست است | |
در خیمه تن که سایبانیست ترا | هان تکیه مکن که چارمیخش سست است |