اینکه خاک سیهش بالین است
|
|
اختر چرخ ادب پروین است
|
گر چه جز تلخی از ایام ندید
|
|
هر چه خواهی سخنش شیرین است
|
صاحب آنهمه گفتار امروز
|
|
سائل فاتحه و یاسین است
|
دوستان به که ز وی یاد کنند
|
|
دل بی دوست دلی غمگین است
|
خاک در دیده بسی جان فرساست
|
|
سنگ بر سینه بسی سنگین است
|
بیند این بستر و عبرت گیرد
|
|
هر که را چشم حقیقت بین است
|
هر که باشی و زهر جا برسی
|
|
آخرین منزل هستی این است
|
آدمی هر چه توانگر باشد
|
|
چو بدین نقطه رسد مسکین است
|
اندر آنجا که قضا حمله کند
|
|
چاره تسلیم و ادب تمکین است
|
زادن و کشتن و پنهان کردن
|
|
دهر را رسم و ره دیرین است
|
خرم آن کس که در این محنتگاه
|
|
خاطری را سبب تسکین است
|