نقدها را بود آیا که عیاری گیرند | تا همه صومعه داران پی کاری گیرند | |
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار | بگذارند و خم طره یاری گیرند | |
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی | گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند | |
قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش | که در این خیل حصاری به سواری گیرند | |
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون | که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند | |
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد | خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند | |
حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست | زین میان گر بتوان به که کناری گیرند |