باغبانی، قطرهای بر برگ گل
|
|
دید و گفت این چهره جای اشک نیست
|
گفت، من خندیدهام تا زادهام
|
|
دوش، بر خندیدنم بلبل گریست
|
من، همی خندم برسم روزگار
|
|
کاین چه ناهمواری و ناراستیست
|
خندهی ما را، حکایت روشن است
|
|
گریهی بلبل، ندانستم ز چیست
|
لحظهای خوش بودهایم و رفتهایم
|
|
آنکه عمر جاودانی داشت، کیست
|
من اگر یک روزه، تو صد سالهای
|
|
رفتنی هستیم، گر یک یا دویست
|
درس عبرت خواند از اوراق من
|
|
هر که سوی من، بفکرت بنگریست
|
خرمم، با آنکه خارم همسر است
|
|
آشنا شد با حوادث، هر که زیست
|
نیست گل را، فرصت بیم و امید
|
|
زانکه هست امروز و دیگر روز نیست
|