ای ماه ز سودای تو در آتش تیز | چون سوخته گشتم آبرویم بمریز | |
چون چرخ ستیزهروی با من مستیز | من در تو گریختم تو از من مگریز |
□
بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز | گفتم که به باغ در شو ای دلبر خیز | |
گل گفت که آب قدمش خیره مریز | ما دست گلابگر گرفتیم و گریز |
□
پیروزشه ای خورده سپهر از تو هراس | هر ساعت و بس کرده زمینبوس و سپاس | |
زیرا که کنی به خنجر چون الماس | از هفت فلک به یک زمان چارده طاس |
□
ماییم درین گنبد دیرینه اساس | جویندهی رخنهای چو مور اندر طاس | |
آگاه نه از منزل امید و هراس | سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس |
□
در منزل دل غم تو میآید و بس | در سکنهی جان غم تو میباید و بس | |
تا صبح جمال فتنهزای تو دمید | گویی که ز شب غم تو میزاید و بس |
□
ای دل تو برو به نزد جانان میباش | ساعت ساعت منتظر جان میباش | |
ای تن تو بیا ندیم هجران میباش | جان میکن و خون میخور و خندان میباش |
□
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش | وی ملکستان سکندر گیتیبخش | |
در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست | برگرد و به بنده بخش ویرانهی وخش |
□
هر تیر جفا که داری اندر ترکش | چون سر ز وفا نمیکشم گردنکش | |
من دست ز آستین برون کردم و عشق | تو خوش بنشین و پای در دامن کش |
□
روزی که کنم هجر ترا بر دل خوش | گویم چه کنم تن زنم اندر آتش | |
چون راست که در پای کشم دامن صبر | عشق تو گریبان دلم گیرد و کش |
□
ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش | یک حوضک نقل و یک تنورک آتش | |
باقلیککی و نانکی پنج از شش | گر فرمایی جمال ده بیترکش |