قسمت اول

هرچند که بر جزو بود کل غالب باشد همه جزو کل خود را طالب
جزویست که کل خویش را ماند راست بوطالب نعمه از علی بوطالب

ای گوهر تو بر آفرینش غالب چون رحمت ایزد همه خلقت طالب
از جمله‌ی اولاد نبی چون تو کراست فرزند تو و هر دو علی بوطالب

بس شب که به روز بردم اندر طلبت بس روز طرب که دیدم از وصل لبت
رفتی و کنون روز و شب این می‌گویم کای روز وصال یار خوش باد شبت

با بخل بود به غایتی پیوندت کز قوت حکایتی کند خرسندت
وینک ز بلای بخل تو ده سالست تا نشخور شیر می‌کند فرزندت

دل باز چو بر دام غم عشق آویخت صبر آمد و گفت خون غم خواهم ریخت
بس برنامد که دامن اندر دندان از دست غم آخر به تک پای گریخت

ای سغبه‌ی آنانکه نمی‌جویندت شهری و دهی ز دور می‌بویندت
نوبت چو به ما رسید توسن گشتی ای آن و از آن بتر که می‌گویندت

همواره چو بخت خود جوانی بادت چون دولت خویش کامرانی بادت
ای مایه‌ی زندگانی از نعمت تو این شربت آب زندگانی بادت

ای گشته ضمیر چون بهشت از یادت انگیخته دولت جهان دل شادت
ای روز جهان مبارک از دولت تو روز نو و سال نو مبارک بادت

سیاره به خدمت سپرد خاک درت خورشید که باشد که بود تاج سرت
شد هر دو جهان به بندگی تو مقر چونان که به بندگی جد و پدرت

گفتند که گل چمن به یکبار آراست برخاست و کلید باغ و کاشانه بخواست
گل گفت که با او نبود کارم راست دانی چه گلابخانه را راه کجاست