گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق
|
|
پیوسته با زمانه کجا در نبردمی
|
ور آسیای چرخ بر غمم نگرددی
|
|
در جوی آسیا متوطن نگردمی
|
آب مراد زیر پل کس نمیرود
|
|
ورنه قفا ز ورطهی طوفان نخوردمی
|
با من غم خرابی عالم به کلبهای
|
|
کی جفت گرددی اگر آزاد و فردمی
|
نفسی که گر بدان دگری مبتلا شدی
|
|
من در خلاص او به مثل حمله بردمی
|
یا در مدد چو مهره میان بندمی به مهر
|
|
یا گوییا که حادثه را ناگزردمی
|
یا کعبتین جانب خود باز مالمی
|
|
یا خود بساط حاصل خود در نوردمی
|
بر هر که عرضه داشتم از من کرانه کرد
|
|
گویی که صورت غم و تیمار و دردمی
|
از خواجگان شهر چو یاری نیافتم
|
|
گر خواجه شهریار نبودی چه کردمی
|
آزاد کیست حلیهی مردان و ای دریغ
|
|
آن دستگاه کو که من آزاد مردمی
|