قطعه‌ی زیر از حکیم شجاعی است که به انوری نوشته است

ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند احرار روزگار و افاضل ترا رهی
بودند در قدیم امیران و شاعران واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی
هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان اشکم چو ناردانه و رخسار چون بهی
مشغول بوده‌ای که نکردی عیادتم یا خود مرا محل عیادت نمی‌نهی
نی‌نی ز ابلهی است مرا از تو این طمع خیزد چنین طمع به حقیقت ز ابلهی
با رنج ناتوانی ای دوستان مرا دل گشت پر ز انده و از صبر شد تهی
گوید طبیب بهتری امروز غم مخور اینک برفت علت و آغاز شد بهی
غم این غمست و بس که ز من فوت می‌شود در بزم صدر عالم رسم سه‌شنبهی
آن جنت نعیم اگر در جهان بود ممکن ظهور جنت ماوی، فتلک هی