تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر | به نیک و بد ز بساط تو میبرد نامه | |
به تازه کردن تاریخ رسمهای تو دهر | کجا بماند که روز نکرد هنگامه | |
ستارگان ز یمین و یسار آصف و جم | به خدمتی به تو آورده خاتم و خامه | |
ز قصد حادثه ایمن چو وحش و طیر حرم | به زیر سایهی عدل تو خاصه و عامه | |
شریف کسوت خاص خلیفه را که قضا | به مشتری ندهد بر سپهر خودکامه | |
جهان موازنه میکرد با کمال تو گفت | که کعبه را چه تجمل فزاید از جامه |