ای پایهی دانش از دلت عالی | وی دیدهی بخشش از کفت روشن | |
آمال و نسیم و بوی خلق تو | یعقوب و نسیم و بوی پیراهن | |
پیراهن مدت تو دوران را | تا حشر فرو گرفته پیرامن | |
همچون زه و جیب قدر و رایت را | دست مه و آفتاب در گردن | |
ایام گریز پای سرگردان | بر پای تو سر نهاده چون دامن | |
آیا به چه فن توانمت دیدن | ای در همه فن چو مردم یک فن | |
از جیب کتان سنبلیی تو | سر برزده قلتبانی یعنی من |