روی بخت خواجه خرم همچو گل
|
|
باد تا هر سال گل آرد جهان
|
بسته دولت عهد با دورانش باد
|
|
تا بود پیوسته با دوران زمان
|
باد حاجت خرمی را با دلش
|
|
حاجتی که جسم دارد با روان
|
تیغ او جفت طبیعی با ظفر
|
|
رایتش با سرفرازی توامان
|
سوی اقلیمی که یک ره بنگرد
|
|
ابر آنجا فیض بارد جاودان
|
سوی هر لشکر که آرد روی قهر
|
|
گوش دوران نشنود جز الامان
|
اهل حاجت را درش دارالشفا
|
|
سایهی تیغش بود دارالامان
|
جاودان خلق جهان را مدحتش
|
|
چون کلام انوری ورد زبان
|
گر بود بر خوان احسانش دمی
|
|
جوع نفتد حاجتش دیگر به نان
|
شاخ طوبی با قلم در دست اوست
|
|
نونهال باغ جنت نایبان
|