من توانم که نگویم بد کس در همه عمر | نتوانم که نگویند مرا بد دگران | |
گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند | من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران | |
در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک | گذرانست بد و نیک جهان گذران | |
جز نکویی نکنم با همه تا دست رسد | که بر انگشت نپیچند بدم بیخبران | |
نفس من برتر از آن است که مجروح شود | خاصه از گب زدن بیهدهی بیبصران | |
گاو در خرمن من هست مرا میشاید | ریش گاوی بود آبستنی از کون خران |