ای خردمند اگر گوش سوی من داری
|
|
قطعهای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن
|
در جهانداری و فرماندهی خلق خدای
|
|
بر سزاواری سلطان بنمایم برهان
|
سیصد و سیزده پیغمبر مرسل بودند
|
|
که فرستاده به هر وقت یکی را یزدان
|
نام سلطان به جمل چون عدد ایشانست
|
|
پس بود قاعدهی نظم جهان چون ایشان
|
فر او هرکه ببیند دهد انصاف که او
|
|
پادشاهیست به حق بر همه معمور جهان
|
گر ترا شبهت و شکیست در این دانی چه
|
|
شبهت و شک ترا حل نکند جز قرآن
|
شو اولیالامر بخوان پس عدد آن بشناس
|
|
به حساب جمل و مبلغ آن نیک بدان
|
تا بود راست حسابش چو حساب سنجر
|
|
چون که واوی که نه مقروست کنی زو نقصان
|
گر کسی گوید ما صد همه سنجر نامیم
|
|
گویمش نینی منک چو اوئلوالامر بخوان
|
زانکه منکم ز شما باشد از روی لغت
|
|
باز از روی حساب ار تو بدانی سلطان
|
پس یقین شد که پس از باری و پیغمبر حق
|
|
نرسد بر همه آفاق جز او را فرمان
|
ای سه قرن از مدد عدل تو و رحمت حق
|
|
بوده سکان زمین بیخبر از دور زمان
|
ای به حق سایهی آن کس که ترا حافظ اوست
|
|
تا بود سایهی خورشید در آن حفظ بمان
|