ای همه سیرت تو هنگ و ثبات | چه کنم بیثبات و بیهنگم | |
گر خطایی برفت بر قلمم | هست از آن شرم چون قلم رنگم | |
تا نگویی که شعر نیرنگیست | حاش لله نه مرد نیرنگم | |
از جهانی به تست فخرم و بس | گرچه هست از جهانیان ننگم | |
الحق الحق بدانچه کردستم | در خور هر عتاب و هر جنگم | |
چه شود از من این گران مشمر | هم تو دانی که بس سبک سنگم | |
بد مشو با من و مکن دل تنگ | که ز بد کرده نیک دلتنگم |
□
لنگ خواهی مرا روا باشد | دل از این من چگونه تنگ کنم | |
تا ترا من به قلتبانی تو | حاش لله که هیچ ننگ کنم | |
آن ترا از زن و مرا ز خدا | چون به میزان خود به سنگ کنم | |
تو بدان صلح کردهای با زن | من بدین با خدای جنگ کنم |