هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش | من چه شربتهای آب زندگانی خوردهام | |
آن ندانم تا تو چون پروردهای آن قطعه را | این همی دانم که من زان قطعه جان پروردهام | |
گرچه ایمانم بدان خاطر قوی بوده است و هست | راستی به دوش ایمانی دگر آوردهام | |
تا تو تعیین کردهای یعنی که شعر تست شعر | پارهای بر گفتهی خود اعتمادی کردهام | |
نام من گسترده شد یکبارگی از نظم تو | ای مزید آورده بر نامی که من گستردهام |