هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد | کو روح محض بود نه جسم فناپذیر | |
میدان که ساکنان فلک سیر گشتهاند | از مطربی زهره بدین چرخ گنده پیر | |
خواهش گری به نزد کمالالزمان شدند | کو بود در زمانه درین علم بی نظیر | |
گفتند زهره را ز فلک دور کردهایم | ای رشک جان زهره بیا جای او بگیر |
□
اثر خشمش از نوش پدید آرد نیش | نظر لطفش از سیر برون آرد شیر | |
از یکی دو کند آنگه که به کف گیرد تیغ | وز دویی یک کند آنگه که بیندازد تیر |