ای برقد تو راست قبای سخا و جود | حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار | |
در تن مراست کهنه قبایی که پارهاش | دارد ز بخیه کاری ادریس یادگار | |
آدم به دست جود خودش پنبه کاشته | حوا به سعی دوک خودش رشته پود و تار | |
سوراخهای او کندم وام ریشخند | از هر طرف که پیش گروهی کنم گذار | |
لطفی نما که هست به راه قبای تو | سوراخها به هر طرفی چشم انتظار |
□
با خار قناعت ار بسازی یکبار | از هر قدمی برویدت صد گلزار | |
با خارکشان نشین که اندر دو سه روز | صد برگ بساخت گل ز یک دستهی خار |