ای مرغک

ای مرغک خرد، ز اشیانه پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی‌شود زمانه رام از چه شدی، رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم، دیدن آموز
شو روز بفکر آب و دانه هنگام شب، آرمیدن آموز
از لانه برون مخسب زنهار

این لانه‌ی ایمنی که داری دانی که چسان شدست آباد
کردند هزار استواری تا گشت چنین بلند بنیاد
دادند باوستادکاری دوریش ز دستبرد صیاد
تا عمر تو با خوشی گذاری وز عهد گذشتگان کنی یاد
یک روز، تو هم پدید آری آسایش کودکان نوزاد
گه دایه شوی، گهی پرستار

این خانه‌ی پاک، پیش از این بود آرامگه دو مرغ خرسند
کرده به گل آشیانه اندود یکدل شده از دو عهد و پیوند
یکرنگ چه در زیان چه در سود هم رنجبر و هم آرزومند
از گردش روزگار خشنود آورده پدید بیضه‌ای چند
آن یک، پدر هزار مقصود وین مادر بس نهفته فرزند
بس رنج کشید و خورد تیمار

گاهی نگران ببام و روزن بنشست برای پاسبانی
روزی بپرید سوی گلشن در فکرت قوت زندگانی
خاشاک بسی ز کوی و برزن آورد برای سایبانی
یک چند به لانه کرد مسکن