ای مرغک خرد، ز اشیانه | پرواز کن و پریدن آموز | ||
تا کی حرکات کودکانه | در باغ و چمن چمیدن آموز | ||
رام تو نمیشود زمانه | رام از چه شدی، رمیدن آموز | ||
مندیش که دام هست یا نه | بر مردم چشم، دیدن آموز | ||
شو روز بفکر آب و دانه | هنگام شب، آرمیدن آموز | ||
|
□
این لانهی ایمنی که داری | دانی که چسان شدست آباد | ||
کردند هزار استواری | تا گشت چنین بلند بنیاد | ||
دادند باوستادکاری | دوریش ز دستبرد صیاد | ||
تا عمر تو با خوشی گذاری | وز عهد گذشتگان کنی یاد | ||
یک روز، تو هم پدید آری | آسایش کودکان نوزاد | ||
|
□
این خانهی پاک، پیش از این بود | آرامگه دو مرغ خرسند | ||
کرده به گل آشیانه اندود | یکدل شده از دو عهد و پیوند | ||
یکرنگ چه در زیان چه در سود | هم رنجبر و هم آرزومند | ||
از گردش روزگار خشنود | آورده پدید بیضهای چند | ||
آن یک، پدر هزار مقصود | وین مادر بس نهفته فرزند | ||
|
□
گاهی نگران ببام و روزن | بنشست برای پاسبانی | |
روزی بپرید سوی گلشن | در فکرت قوت زندگانی | |
خاشاک بسی ز کوی و برزن | آورد برای سایبانی | |
یک چند به لانه کرد مسکن |