خدای کار چو بر بندهای فرو بندد | به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید | |
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی | ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید | |
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز | خدای قدرت والای خویش بنماید | |
به دست بنده ز حل و ز عفد چیزی نیست | خدای بندد کار و خدای بگشاید |