کرد عالی بنای این مجدود
|
|
اختر سعد و طالع مسعود
|
از برای نزول میر عمید
|
|
صدر دنیا ضیاء دین مودود
|
آنکه حکمش دهد ز روی نفاذ
|
|
آتش و آب را نزول وصعود
|
به تفکر رسد به سر فلک
|
|
به تجسس رسد به وهم حسود
|
دل او برده بارنامهی بحر
|
|
کف او کرده کارنامهی جود
|
هست فرمانش رهنمای قضا
|
|
هست احسانش نقش بند وجود
|
نیست بر رای او غلط ممکن
|
|
نیست از عقل کل خطا معهود
|
ای ز حزم تو در حوالی ملک
|
|
دولت و فتنه در قیام و قعود
|
وی ز عدل تو در نواحی دهر
|
|
جور و انصاف در صدور و ورود
|
پیش ذهن تو غیب برده رکوع
|
|
پیش کلک تو کرده وحی سجود
|
به کمال خدای گر بجز اوی
|
|
هست کاملتر از تو یک موجود
|
تا که افلاک را در این حرکت
|
|
نیست کون و فساد کس مقصود
|
باد عمر تو درحصول مراد
|
|
همچو دوران چرخ نامعدود
|